روزهای من...
روزگار طولانی من بودم وخودم،درس و کار و یک دنیا فراغتی که هر طور دوست داشتم به بطالت می گذشت،بعدها همسفر مردی از تبار خوبی شدم و او انقدر خوب بود که کم کم رفتن پی علاقه مندی ها تمام وقتم را پر کرد . باز هم او پشتم بود و در انی این شد همه زندگیم،کار باطل-کار الکی کردن اما با تمام توان و تمام وقت... بعد روزگار ورق خورد و... روزگار طولانی من بودم وخودم،درس و کار و یک دنیا فراغتی که هر طور دوست داشتم به بطالت می گذشت،بعدها همسفر مردی از تبار خوبی شدم و او انقدر خوب بود که کم کم رفتن پی علاقه مندی ها تمام وقتم را پر کرد باز هم او پشتم بود و در انی این شد همه زندگیم،کار باطل-کار الکی کردن اما با تمام توان و تمام وقت... بعد ر...